محمدرضا باغبان کریمی
چکیده:
ملیت تعریف علمی و سیاسی روشنی دارد و در این تعریف زبان ملی از اهمیت خاصی برخوردار است. زبان فارسی به دلایلی چند مانند: ارزش تاریخی، غنای ادبیات، وجود اشتراکات با زبانهای اقوام ایرانی، تاثیر متقابل زبانهای رایج در ایران مانند عربی، ترکی و. . .، زبان فارسی به عنوان زبان رسمی ایران انتخاب شده است. از دیگر سو، تداوم و توسعه در غنای زبان و ادبیات فارسی در گرو تقویت زبانهای بومی ایران نیز هست. در این مقاله که بروش کتابخانهای و با استفاده از متون علمی – ادبی، همچنین مذاکرات مربوط به نمایندگان مجلس خبرگان برای تصویب اصل ۱۵ قانون اساسی نوشته شده است اثبات میگردد که انزوای زبان فارسی از دیگر زبانها، توانائی این زبان در ایفای نقش انتقال دهنده ی مفاهیم و اندیشه های ایرانیان تضعیف خواهد شد که چنین امری در این عصر فاجعه ای بیش نیست. گستردگی و تقویت زبان ملی با تقویت زبانهای بومی همه ی ایرانیان میسر می باشد.
امروز نمیتوان صدها واژهی ترکی و عربی را که در زبان مردم سراسر ایران جا خوش کردهاند حذف نمود و در صورت چنین امری، زبان فارسی رو به ضعف خواهد نهاد. این زبانها چنان با تار و پود روح و ذهن ایرانیان درهم آمیخته اند که حذف آنان مردم را در سرگردانی فرو خواهد برد. هزاران اثر علمی – ادبی و هزاران عالم و عارف، دانشمند و هنرمند، اندیشهها و اندوختههای تاریخی خود را در ظرف این زبانها ریخته اند و اتحاد همه ی ایرانیان در طول سده های دراز تاریخی با همین زبانها ممکن گشته است. هیچ زبانی را به هزار دلیل علمی، ادبی، حقوقی، قانونی و انسانی نمیتوان نابود کرد. در انزوای بوجود آمده از محدودیت زبانهای دیگر در ایران، مرگ زبان فارسی نیز حتمی خواهد بود. اندیشه ی امروز جهان بر آزادی زبانها صحه می نهد و پویایی و بالندگی اندیشه ی انسان با آزادی زبانها و درهم تنیدگی آنها میسر میگردد.
واژگان کلیدی: قانون اساسی، ملیت، حقوق انسانی، زبان مشترک، حقوق نخستین انسان.
اصل مقاله
ملت در تعریفی ساده به گروهی از انسانهایی گفته میشود که دارای سرزمین مشترک، اشتراکات فرهنگی، پرچم، پول و دولت واحدی باشند. ملت (NATION ) را مىتوان یک واحد بزرگ انسانى تعریف نمود که عامل پیوند آن یک فرهنگ و آگاهى مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق به آن واحد پدید مىآید. از جمله ویژگیهاى هر ملت داشتن یک قلمرو جغرافیایى مشترک است و احساس دلبستگى و وابستگى به سرزمین معین. ملت همه ی کسانی را در بر میگیرد که در چارچوبهای یک مرز جغرافیایی معین زندگی میکنند و به قوانین و آداب و رسوم و فرهنگ آن احترام میگذارند، فارغ از رنگ پوست، دین و مذهب، زبان و قومیت و فرهنگ و پیشینهشان یک ملت هستند و باید به همهی آنها به یک چشم نگریست. همچنین ملیت یک انتخاب آگاهانه و آزادانه بر مبنای در نظر گرفتن امیدها و آرزوها و آمال و خواستههاست، نه چیزی که با فرد زاده شود و نتواند آن را کنار بگذارد.
در زمینهی مفهوم حقوقى و سیاسى ملت، دو مکتب معروف وجود دارد: مکتب آلمانى و مکتب فرانسوى. متفکران آلمانى بر عوامل قومى، نژادى، زبان و مذهب تکیه مىکنند در حالى که بر اساس بینش نظریهپردازان فرانسوى در تعریف “ملت”، بر اصل ارادهی زیست دسته جمعى پای میفشارند. این مکتب عوامل قومى، نژادى، زبان و مذهب را در شکلگیرى ملت انکار نمىکند اما به عناصر معنوى و فرهنگ و تمدن یک مجموعه انسانى که باعث هویت ملى آنان است توجه ویژهاى معطوف مىدارد.
امروزه ملیت موضوعی مربوط به شهروندی و تابعیت یک کشور و سرزمین است اما قومیت مربوط به دهها عامل رنگارنگ مانند تاریخ، فرهنگ، زبان، ادبیات و حتی خلق و خو و یا غذاهای محلی است. زبان یکی از این عوامل است و عاملی تعیین کننده.
جامعه سیاسى یا دولت (State) در اصطلاح نوین آن متشکل از سه عنصر یا عامل سرزمین، جمعیت و دولت است. هر نظام سیاسى لزوماً برخوردار از این عوامل بوده و در جامعهی بزرگ جهانى مورد پذیرش و شناسایى قرار مى گیرد. در این میان دو عامل اول یعنى عامل “ارضى” و عامل “انسانى” از نقطه نظر سیاسى و حقوقى حایز اهمیت فراوانند. عامل “ارضى” از نظر سیاسى تأثیر فراوانى بر میزان افزایش یا کاهش قدرت حاکمیت دارد و از نظر حقوقى، اساس تقسیم حقوق داخلى و حقوق بینالمللى بر همین عامل استوار است، زیرا ملاک حقوق داخلى مرز کشور است که این حقوق، اصولاً ناظر بر روابط افراد سرزمین خاص مىباشد. در حقوق بین الملل قلمروهاى متعدد و نیز تابعان متفاوتى وجود دارند و فرامرزى بودن، قوامبخش آن است. عامل انسانى (جمعیت) را باید در میان این سه عامل، اساسىترین عامل در جامعهی سیاسى و یا دولت ـ کشور به شمار آورد.
ملتها در نظامهاى سیاسى و حقوقى از طریق عامل ارضى (سرزمین) از یکدیگر بازشناخته مى شوند. به دیگر سخن، “ملت”، در ارتباط با یک سرزمین معین و مشخص است که معنا و مفهوم پیدا مىکند. دولت نیز به انتخاب همین ملت، اما به طرق مختلف انجام می گیرد و توسط ارگانهای دموکراسی که در بطن دولت پدید میآید میتواند پرچم و پول واحدی را نیز انتخاب نماید. زبان رسمی نیز به انتخاب ارگانهای دولتی و با رعایت اصول دموکراسی انتخاب میگردد و اما نکته ی قابل توجه این است که این امر دائمی و ابدی نیست.
متفکران بسیاری تلاش کردهاند که مفهومnationalism و nationرا تعریف کنند، ترجمه آن به ملت و ملیگرایی در زبان فارسی نیز نه تنها از ابهام آن نکاسته بلکه مشکلات جدیدی را پدید آورده است. ناسیونالیسم برای برخی به منزله ی ابزاری برای حسرت خوردن به روزگار گذشته و دریغ و افسوس به داشته ها تلقی میشود و برای بازگشت به دیروز و نفی امروز تبدیل شده است. گروهی ناسیونالیسم را به عنوان ابزاری سیاسی برای تاسیس یک دولت – ملت مدرن در نظر میگیرند و عدهای بر جنبه ی فرهنگی آن تاکید میکنند. برخی نیز ناسیونالیسم را وسیلهای برای دیگرستیزی و نفی و طرد این و آن میدانند. هستند کسانی هم که به اجتماع میاندیشند و با تاکید بر ناسیونالیسم، به دنبال امکاناتی هستند که برای افزایش همبستگی اجتماعی و ایجاد یک هویت جمعی منسجم از افراد و گروههای قومی و زبانی و دینی و سنی و جنسیتی و . . . فراهم آورد. اما متاسفانه، امروز در ایران روایتی از ناسیونالیسم غلبه یافته که به جای ظرفیتهای فراگیرندهی این مفهوم، بر جداییها و تمایزها میافزاید. این درک از ناسیونالیسم، به جای آنکه شمار بیشتری از افراد داخل یک مرز ملی را در بر بگیرد، مدام بر تمایزها و جداییها میافزاید.
واقعیت این است که امروز همه دریافتهاند که در تنگناهای سیاسی و اجتماعی دست یازیدن به ناسیونالیسم از موثرترین ابزارها برای ایجاد همبستگی اجتماعی و تقویت امید اجتماعی است. اما مساله این است که درک و دریافتمان از ناسیونالیسم را ارتقا بخشیم و آن را به مضامین تنگنظرانه و افتراقزایی چون رگ و ریشه و نژاد و دین و مذهب و قومیت خاص پیوند نزنیم.
امروزه در جامعهی ایرانی اصطلاح هویت خواهی عنصری گشته است که عدهای در برابر آن ایستادهاند و عده ای هویت را چون شخصیت انسانی خویش دانسته و الزام به رعالت آن را ضروری میدانند. تعبیر هویت identityیعنی هویت یک گروه اجتماعی، توافق عمومی در تمایز و فرق آن گروه با گروه و یا گروههای دیگر مطرح می شود. مشخصات قومی عبارتند از زبان، تاریخ، فرهنگ و جغرافیای مشترک و در ردهه ای بعدی تر عواملی چون بیولوژی. در مورد هر قوم یک و یا چند تا از این مشخصات میتواند نقش مهم و اساسی بازی کنند. بیشتر کسانی که در این حیطه فعالیت می کنند زبان را اساسیتر از دیگر پارامترها میشمارند؛ لذا ضروری میدانم کمی در این مقوله تمرکز داشته باشیم.
زبان فارسی و زبانهای دیگر ایرانی:
در ایران زبانهای توانمندی چون فارسی، ترکی و عربی و . . . وجود دارد که هر یک دارای تاریخی کهن، ادبیاتی غنی و توانمندی جهانی است. زبان عربی، سخنگویانی در بیش از ۲۰ کشور و جمعیتی بالغ بر ۱۵۰ میلیون را شامل می گردد و به عنوان زبان دینی مسلمانان از غنا و قدسیت خاصی برخوردار است. اما سخنگویان اندکی در ایران دارد؛ با اینحال چنان در زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی تنیده است که بیشترین تاثیر را در صرف و نحو زبان فارسی داشته و واژگان بسیار زیادی در زبانهای دیگر ایرانی دخیل گشته اند.
زبان ترکی، هم از نظر جمعیت سخنگو و هم توانمندی زبان بیمثال است؛ زیرا پنجمین زبان جهان از دیدگاه تعداد سخنگویان دارد و هم از نظر اهمیت در بیش از ۲۰ کشور جهان، زبان رسمی است؛ همچنین در تعداد کتب چاپ شده در جهان از وزنهی بالایی برخوردار است. اما سومین زبان ایرانی، فارسی است که هرچند از لحاظ تعداد سخنگویان و توانمندی قابل مقایسه با این دو زبان مذکور نیست اما ادبیاتی زیبا و تاثیرگذار دارد. تنها در سه کشور جهان رسمیت دارد و تعداد سخنگویانش کمتر از ۱۰۰ میلیون میباشد. اینک صد سالی است که در ایران بعنوان زبان رسمی در ادارات و مراکز آموزشی – قضایی – اداری، رسانه های مختلف، و غیره کاربرد دارد.
درد فعلی از دیدگاه زبانی اینست که در مقایسهی این سه زبان، تنها فارسی است که رسمیت دارد و البته طبق قانون اساسی، دو زبان دیگر، زبانی ممنوع نیستند؛ با اینحال نتوانسته اند از امکانات حداقلی نیز برخوردار باشند. نه شبکهی تلویزیونی سراسری در اختیار دارند و نه رسانه ی مطبوعاتی و بویژه آموزشی. همین موضوع ناهنجاریهایی را در دهه های گذشته بوجود آورده است که گاهی این زخم کهنه دهن باز کرده و جامعه را تا سرحد اغتشاش پیش برده است. بویژه گروههایی از هر دو طرف هستند که خواسته یا ناخواسته تن به اوضاعی میزنند که شایسته ی انقلاب اسلامی نیست.
فراموش نکنیم که زبان یکی از عناصر تشکیل دهنده ی هویت انسانی یا به عبارت صحیحتر شخصیت انسانی هر کسی دارد؛ زیرا زبان لوکوموتیوی برای حمل واگونهایی از تاریخ، آداب و رسوم، فرهنگ و ادبیات، و هزاران مواد فرهنگی، فولکلوریک و اندیشه است. زبان مهمترین وسیله ی اندیشیدن و انتقال اندیشه از زمان به زمانی دیگر، از ملتی به ملتی دیگر، از این سوی جهان بدان سوی جهان است. انسانی که قادر به اندیشیدن نباشد نمیتوان او را از حیوانات متمایز ساخت و لذا زبان که چنین توانایی را به انسان میبخشد ممنوعیت و محدود ساختن آن ظلمی آشکار و به معنایی روشنتر قتل عام انسانی تلقی میشود. بنابراین نمیتوان انسانها را از داشتن زبان، هر زبانی که باشد بویژه زبان مادری که زبان نخستین هر انسانی است محروم ساخت؛ این امر جزو حقوق نخستین هر انسانی شمرده میشود.
ایران کشور کثیرالقوم محسوب میشود؛ یعنی اقوام مختلف مانند فارس، ترک، عرب، کرد، لر، بلوچ، ترکمن و دیگران در طول قرنهای متمادی دوش بدوش هم در این سرزمین زیسته و تاریخ مشترکی را گذرانده اند همبستگیهای مشترک فرهنگی، ملی و عاطفی داشته اند؛ در حوادث مختلف به داد یکدیگر رسیده و همدیگر را در مواقع سخت یاری رساندهاند. اما در قرن حاضر با روی کار آمدن رژیم پهلوی، این موازنه بهم خورده و با انتخاب یک زبان، زبانهای دیگر سرکوب شده اند. در عصری که بیداری زبانها با توجه به پدید آمدن امکانات چاپ و نشر، زبان منتخب به رشد قابل توجهی دست یافته است دیگر زبانها با ممنوعیت حاصله از سیاستهای تمرکزگرایانه، عقب نگه داشته شده اند. از دیگر سو، کارگزاران دولت مدرن تلاش کردهاند این تئوری را بصورت یک ایدئولوژی تحویل مردم دهند و تمام همت خود را برای قانع ساختن مردم در ساخت جامعهی مدرن همنوا سازند، البته در این مسیر به زور و سرکوب نیز متوسل شده اند. لذا بسیاری از دردهای امروزین جامعه ی ما نتیجه ی حداقل ۹۰ سال تبعیض و قتل فرهنگی اقوام ایرانی است. طوری که هر ساله این زخم کهنه دهن باز میکند. این هشداری اساسی است که عدم توجه بدان جبران ناپذیر خواهد بود.
از مشخصات اصلی و تعیینکنندهی ایرانی بودن ما، سرزمین ماست با دولت، پرچم و پول واحدی که از طریق خواست قاطبهی ملت تعیین شده است. هرچند زبان لوکوموتیو و موتور محرکهی فرهنگ یک ملت است اما زبان به تنهایی برای تعیین هویت یک ملت کافی نیست. همانطور که اتریشیها و یا آلمانی زبانهای سوئیس هم آلمانیزبان هستند اما خود را آلمانی نمیدانند، بلکه اتریشی و یا سوئیسی میدانند. هیتلر و فاشیستها تلاش کردند همه آلمانیها، اتریشیها و آلمانیزبانهای سوئیس را به بهانه اشتراک زبان بزور آلمانی بنامند، اما این تلاشها به جنگی فاجعه بار منتهی شد و باز هم نتیجه نداد
غالباً مشخصات بیولوژیک، مشخصه ی تعیین کننده برای هیچ ملتی و حتی قومی نیست. امروزه جامعه شناسان اصولاً مسئله نژاد را زیر علامت سوال قرار میدهند. آیا اصولاً چیزی بنام نژاد وجود دارد؟ البته که نژاد امروزه محدود به ظاهر، رنگ پوست و مو و چشم آبی در اروپایی با مشخصات یک آفریقائی سیاه پوست فرق هست. اما این رنگ و ظاهر در انسان بودن آفریقایی یا اروپایی فرقی ایجاد نمیکند و تنها تاثیرات اقلیمی را نشان میدهد. در این میان عمدهسازی شعارهایی مانند اصیل و پاک بودن مشخصات قبیلهای مثل آریایی به عنوان نژاد، جز حماقت چیز دیگری نمیتواند باشد (شهید مطهری، ص ۶۵).
عوامل اجتماعی، تاریخی و فرهنگی نیز در تعیین هویت قومی و ملی هر فرد و گروه اجتماعی اهمیت بزرگی دارند. خاطره و ذهن تاریخی و گذشتهی مشترک هم میتواند در تعریف قومیت نقش اساسی بازی کند. آلمانیها، اتریشیها و سوئیسیهای آلمانی زبان مشترکات بسیاری دارند اما بخاطر فرهنگ و تاریخی متفاوت، هرکدام خود را قوم دیگری میشمارند. بنابراین تعریف هویت هر قوم بر پایه ترکیب بخصوص آن قوم از مشخصات قومی است و نمیتوان برای تمام اقوام دنیا یک نسخهی واحد با لیستی واحد از ویژگیها داد؛ همانگونه که ترکزبانهای ایران، جمهوری آذربایجان، ترکیه، عراق خود را ایرانی، آذربایجانی، ترکیهای و عراقی مینامند.
زبان مادری زبانی است که برای هر انسانی عزیز و محترم است. زبان مادری زبانی است که از مادرمان یاد میگیریم. بر اساس تحقیقات نوین زبانی است که هر کسی وقتی در بطن مادر هست یاد میگیرد و با شیر مادر در کام فرزند تزریق میشود. زبانی که شما بهتر از هر زبان دیگری میدانید و میتوانید به آن زبان بهتر و دقیقتر و راحتتر از همه نیت و فکر خود را بیان کنید و بنویسید. آیا زبان مادری به تدریج اهمیت خود را از دست میدهد؟ اندیشمندان و دانشمندان رشتههای مختلف علوم انسانی پاسخ می دهند: نه. البته زبان مادری همچنان اهمیت و اعتبار خود را دارد و خواهد داشت. این چیز عجیب و یا بدی نیست، بلکه روند و پدیدهای طبیعی و انسانی است.
آنان که روی تفاوتهای اقوام انگشت میگذارند اصولا راه به خطا میروند و در فضای امروزی جهان راه بی برگشتی را طی میکنند. زیرا امروز دیگر زمان تجزیه طلبیها هم نیست. زیرا شاهد بودیم که اقلیم کردستان عراق با رأی ۷۸ درصدی نتوانست نظر جهانیان به جدایی از کشور عراق جلب کند؛ حتی کاتالونیای اسپانیا هم با رأی ۸۲درصدی نیز نتوانست نظر مساعد جهانیان را فراهم آورد. در زمانی که اروپا در راه اتحادیهی تمام کشورهای اروپا گام می نهد و مرزها روزبروز برداشته می شوند سخن از جدایی و تجزیهی کشورها نشانگر عدم شناخت آنان از روند جهانی است. جهان بسوی اتحاد و یگانگی میرود هرچند که هر زایشی سخت و طاقت فرساست اما راهی جز انسانیت، دوستی، انساندوستی پیش پای انسان سدهی ۲۱ وجود ندارد. خواه ناخواه جهانیان بدین ایده و عقیده دست خواهند یافت.
موقعیت زبان فارسی در ایران
زبان فارسی در ایران زبان ملی قلمداد شده است. از نظر علمی – ادبی – حقوقی به چه معنایی است و چه میتوان استنباط کرد؟ این سوآل بدین دلیل است که وقتی زبان ملی مطرح میشود برخیها تصور میکنند که بقیهی زبانها باید نابود شوند و هیچ استفاده ای در مدارس، ادارات و حتی زندگی مردم نداشته باشند. آنقدر ایزوله گردند که میدان را تنها و تنها به زبان ملی واگذار کنند! میدانیم زبان فارسی دارای ادبیاتی غنی، پر محتوا و ماندگار است و هزاران مورخ، نویسنده و شاعر یافته های فکری و ذوقی خود را در قالب ادبیات فارسی ریخته اند و چنان علاقه و عشقی آفریده اند که امروز نیز خوانندگان فارسیدان از خواندن آنها لذت میبرند. در کنار این امر، نباید فراموش کرد که نقش ترکان و حتی سایر اقوام ایرانی در غنا بخشیدن به ادبیات فارسی بسیار برجسته و انکار ناپذیر است. برخی از ادیبان و پژوهشگران دلیل تداوم زنده بودن فارسی را تنها در غنای ادبیات این زبان خلاصه می کنند که اگر سعدیها، حافظها، مولویها و نظامیها نبودند زبان فارسی بسیار ضعیف و ناتوان می بود و توانایی رفع نیازهای امروزی را نداشت. قدمت این ادبیات حداقل به هزار سال میرسد و در طول این هزار سال توانسته است در سایهی همین ادبیات غنی، پاسخگوی نیازهای ارتباطی ایرانیان را مرتفع سازد. از قدیم الایام در مکتبخانه های ایران بعد از عربی، زبان فارسی تدریس می شد و در اکثر مناطق ایران سه زبان عربی – فارسی و ترکی دوش بدوش هم در مکتبخانهها آموزش داده میشد. وجود کتابهای سه زبانه در عرصه ی فرهنگ و لغات، همچنین آموزش گرامر نشانگر همین امر است. آموزش قرآن در ایران شاید نخستین علاقه و نیاز مردم تلقی میشد و آموزش سایر علوم و فنون از راه عربی میگذشت بطوری که گرامر زبان فارسی و حتی ترکی نیز بر اساس قوانین عربی نگاشته شده و همانگونه نیز تدریس میشده است. تداخل و وجود بیش از نیمی از کتابها و آثار فارسی به واژگان عربی، زبان فارسی را بعنوان جزئی از آموزش زبان کرده است و امروزه فرهنگ لغات فارسی بیش از ۵۰ درصد دارای واژگان عربی است. در قیاس با زبان ترکی، میتوان اذعان نمود که کلمات فارسی در ترکی، بویژه در شعر و ادبیات همان موقعیت عربی در فارسی را دارد؛ مضافا اینکه واژگان عربی نیز در ترکی سهم بسزایی دارد و کلمات عربی از طریق زبان فارسی در ترکی دخیل گشته اند. همانگونه نیز کلمات بیشمار ترکی چنان در زبان فارسی تنیده است که جدا کردن این واژگان از تنهی زبان فارسی، حتی در زبان محاوره نیز امکانپذیر نیست. روزانه صدها واژه نقل زبان سخنگویان فارسیزبان است که ریشه ی ترکی دارند.
بطور خلاصه این سه زبان درهم تنیده اند و پاک کردن هر یک از زبانها از زبانهای دیگر شاید صدمات جبرانناپذیری را بر اصل آن وارد کند؛ اما تعصبات خشک و غیرعلمی کار را بجایی رسانده است که گاهی نه تنها سخنگویان عادی این زبانها، بلکه ادیبان نیز بهم می تازند! این درد از زمان پهلویها وارد فرهنگ ایرانی شده و با نفرت پراکنی وطنپرستان افراطی به اوج میرسد. اگر علاجِ فوری آن صورت نگیرد دامن تاریخ و فرهنگ ایرانی را آلوده خواهد کرد.
زبان مادری
امروز در جهان معاصر اصولا کمتر کسی را می توان یافت که با زبانی مخالف باشد یا با آموزش یک زبان مخالفت کند مگر در ایران؛ که متاسفانه با افکار معلومی پرورش یافتهایم و متاسفانه این خصلت غیرانسانی را کسب کردهایم. در یکصد سال گذشته سیستم فرهنگی و آموزشی ایران بر طبل یک زبانی کوبیده و تمام ذهنها را برای قبول تنها یک زبان و نابودی بقیه ی زبانها آماده کرده است؛ لذا ما را از روح انسانیمان محروم ساخته است. حق مسلم هر انسانی است که به زبان مادری خود بیندیشد و با آن با تمام دنیا ارتباط برقرار کند. چه کسی چنین حقی را که خداوند به ما داده است از ما دریغ میکند؟ امروز همه ی روشن اندیشان و تحصیل کردگان جهان در عین حال که حتی به یک زبان بین المللی اعتقاد دارند هرگز به نابودی هیچ زبانی رای نمی دهند. زبان مادری حق مسلم هر انسانی است که حتی ارتجاعی ترین سلاطین نیز آنرا پذیرفته بودند؛ ولی در کشور ما چه میگذرد که برخی هنوز هم این حق بشری را از انسانها دریغ میکنند؟
آری صد سال است که در ایران افکار ضدبشری نضج یافته و با نادیده گرفتن زبانهای غیر فارسی، مردمان غیر فارسزبان را از عرصه های سیاسی و اجتماعی به حاشیه میرانند و جالب آنکه در نتیجه ی همین تبلیغات گسترده توانسته اند که بخش بزرگی از جامعه را با این سیاستها موافق گردانند. این سیستم ضد انسانی متاسفانه در کشور و وطن ما عملیاتی شده است بطوری که حتی حمایت برخی از چهره های فکری و نظری را جلب کرده است؟!
این اندیشه که با فکر استعماری انگلیس و با دیکتاتوری رضاشاه پا به ایران گذاشت طرفدارانی یافت که متاسفانه اندیشههای مطهر اسلامی هم قادر به زدودن این افکار ناپاک نشده است و هنور با گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی، این افکار ناپسند و ضدبشری طرفدارانی دارد!! دولت رضاشاه با تلاش عدهای فراماسونر که در کابینهی رضاشاه راه یافتند توانستند امیال استعماری انگلیس و صهیونیسم را با دیکتاتور زمان هماهنگ سازند و در ایران پیاده کنند و نتیجهی آن شکاف زبانی بسیار عمیقی است که امروز میراثدار آن هستیم. انواع و اقسام زورگوئیها و قتل عام زبانی را پیاده کردند تا امروز به چنین مصیبتی گرفتار آییم و مجبور باشیم سلطه ی بی قید و بند فارسی را بپذیریم و از زبان مادری خودمان هرچند هم که قویتر باشد چشم بپوشیم!؟ امروز معضل بزرگ فرهنگی را شاهدیم که مطمئنا بدون حل آن، مساله ی زبانهای غیرفارسی حل نخواهد شد و موجبات عقب ماندگی هرچه بیشتر جامعه علمی – فرهنگی، حتی اجتماعی – سیاسی ایران را فراهم خواهد آورد.
ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی، دستکم پنج – شش زبان متمایز دارد که همگی در حوزه سیستم آموزش و پرورش ممنوع هستند این زبانها عبارتند از: ترکی، کردی، عربی، ترکمنی، و. . . سیستم حاکم بر جامعه ی فرهنگی ایران، یا به ضرورت آموزش چند زبانه در یک جامعه چند زبانه باور ندارند و آن را اتلاف وقت و انرژی یا حتی غیرممکن میدانند، یا نگران مساله تمامیت ارضی ایران هستند و سیاست چند زبانه را مقدمهی “تجزیه ی ایران” میدانند!
انحصار آموزش رسمی به زبان فارسی که یکی از جلوههای آشکار زبانکشی و نسلکشی است، موجب افت پایگاه اجتماعی زبان اقلیتها و اختلال در ماهیت و نقش انتقالی آنها میشود. زبانی که به نگارش در نیاید و در فرایند آموزش و کاربرد رسمی با واژهگزینی و خلق کلمات مناسب برای اختراعات و فرآوردههای جدید بشری خود را به روز نکند، قابلیت ارتباطی خود را از دست داده و در نهایت میمیرد. تجربه ی سایر کشورها نشان میدهد آموزش دو یا چند زبانه و به رسمیت شناختن حق آموزش به زبان مادری نه تنها باعث تفرقه و تشدید علایق واپسگرایانه نشده بلکه بر همدلی و وحدت شهروندان افزوده و چالشهای امنیتی در کشورهای چند زبانه را به چالشهای سیاسی غیر قابل مدیریت تقلیل داده است.
با توجه به همه ی گفته های فوق، زبانهای غیرفارس نیز باید همان آزادیهای زبان فارسی را داشته باشند و آنگاه همه با طیب خاطر یک زبان – فارسی را زبان ملی ایران قلمداد کرده و با احترام از آن بهره خواهیم گرفت و تنها و تنها آن زمان است که زبان و ادبیات فارسی رشد خواهد کرد و در دل همه ی ایرانیان جا خوش خواهد کرد ولی تداوم راه فعلی، فارسی را نیز به قتلگاه میبرد و بجای آفریدن عشق و محبت، نفرت پدید خواهد آورد. این را هرگز نخواهید!
ما امروز بیش از هر زمان دیگری به نزدیک شدنها، دوستی ها و اتحاد نیاز داریم و دولت می تواند با اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی، این مهم را میسر سازد.
نتیجهگیری:
ملت به عنوان عامل انسانى جامعه سیاسى و یکى از عناصر اصلی تشکیل دهنده ی دولت ـ کشور در ارتباط با سرزمین معین (عامل ارضى) مفهوم پیدا مى کند. هرچند زبان از عوامل تشکیل دهنده ی ملت نیست اما احترام و حفظ حرمت آن واجب است و جزو حقوق نخستین اقوام تشکیل دهندهی ملت ایران است که دوسوم این ملت را شامل میشود. زبان فارسی، زبان ملی ایرانیان قلمداد میشود و قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز آن را تایید کرده است. اما اشکالی که وجود دارد نامی از زبانهای دیگرِ ایرانی که حق دارند رسمیت داشته باشند ذکر نشده است. جا دارد احترام به همه ی زبانهای ایرانی در چارچوب سرزمین ایران، با ذکر نامشان در قانون اساسی جمهوری اسلامی و رسمیت داشتن آموزش آنها در مدارس ضبط و ثبت می شد. حقوق نخستین هر انسانی – چه از دیدگاه انسانی، چه حقوق بین الملل و چه آموزه های دینی ما کاملا منطقی و اصولی قلمداد میگردد و چه زیباست که این اصل در قانون اساسی ما تصحیح گردد تا راههای برداشت غلط از تعبیر و تفسیر این اصل مسدود گردد و با صراحت اعلان شود و هرچه زودتر آموزش زبانهای ایرانی در مدارس آغاز شود. هر روز تعلل در این امر، صدمات جبران ناپذیری خواهد زد. در غیر اینصورت، امید به رضایت قاطبهی مردم ایران نمی توان داشت و کجدار و مریز حرکت کردن و عدم قاطعیت در برابر حقوقی که اسلام و قرآن به انسانها عرضه نموده است دین و هویت ایران ما را خدشهدار مینماید.
یکی از دغدغههای صد ساله مردم غیرفارس که حدود دو سوم جمعیت ایران را تشکیل میدهند عدم رعایت حقوق نخستین انسانیشان – یعنی حق استفاده از زبان مادری در مراکز علمی، اداری و قضایی و حتی آموزشی است. قانون اساسی به عنوان میثاق ملی مردم ایران از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است. مروری بر سخنان تصویب کنندگان اصل ۱۵ قانون اساسی در مجلس خبرگان نشان می دهد نظر بر آموزش زبانها در مدارس بوده است و استفاده از آن در مکتوب داشتن این زبانها در مراکز اداری و قضایی؛ که امروزه عده ای آن را با تفسیر و تعبیرهای غلط محروم از آموزش میدانند! اینان همانهایی هستند که سبب محرومیت ملت ایران از داشته های فرهنگی خویش در طول صد سال گذشته شدهاند.
منابع:
استاد شهید مرتضى مطهرى، (۱۳۶۰)، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامى؛ ص۵۸ ـ ۵۶٫
داریوش آشورى، (۱۳۷۲)، دانشنامه سیاسى، تهران، مروارید، ص۳۰۷ ـ ۳۰۶٫
علی اصغر مجتهدی، (۱۳۳۴)، امثال و حکم آذربایجان – ترکی دیلینده مثللر، تبریز.
فاروق سومر (۱۳۷۱)، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، تهران، ص ۹.
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران.
کامران گورون، (۱۹۸۱)، تاریخ ترکان و دولتهای ترک (به ترکی ترکیه)، آنکارا.
مدنى، سیدجلال الدین، (۱۳۷۲)، مبانى و کلیات علوم سیاسى، تهران، اسلامیه، ص۲۹۱٫
م. کریمی، (۱۳۷۵)، هویت ایرانی و زبان ترکی، زنجان.